تصویرهای بُرده، پس آورده بادها
از مادران خسته دل گلمرادها
در بقچههای بسته، گِره بر گِره، روان
هی تکه تکه میرسد آن مرده یادها
چل تکههای «جلغه»(۱) زده رنگ رنگ رنگ
بیدار گشته کنج قفس ،خانه زادها
چل سال پیش بود؛ یکی مثل هیچکس
آمد، نوشت روی دلم با مدادها
آمد نوشت نام خودش را و قفل کرد
درهای بسته، روی سرش وان یکادها
چرخ مرا ز ولوله انداخت، خود گریخت
نه غم به دیده آمد از آن پس، نه شادها
پیرم ولی ز واقعه غوغاست در دلم
نوروزهای گمشده بر پاست در دلم
پ.ن: جلغه: دوچیز را به هم دوختن