همین که می نشینی رو به رویم می شوی تقطیر
به دستم دانه دانه می رسد از گونه ات انجیر
نه ما را گرم کرده هیچ آتش این چنین، نی تو
نبودی با سر شوریده من این چنین درگیر
خدا را دیده ام در چار سوی شهر روز و شب
گل روی تو را تا می تواند می کند تکثیر
اگر چه با حضور تو پر از عطر خراسانم
گل بادام من! گم گشته ام در جاده های قیر
به روی نیمکت تنهایی ام غرقم، پریشانم
کجایی تا در آغوشت بمیرم ای گل پامیر!