گلوگاه

با کدامین نفس از دست ستم آه کشیم؟
به کدامین طرف از دوزخ مان راه کشیم؟

وحشت آرامش ما بود که با خون آمیخت
همه آماده که خنجر به گلوگاه کشیم

دست ها بسته به نفرین و دعایی واهی
دست را باید از این مردم آگاه کشیم

چاه نادانی ما بود، در آن افتادیم
تا مگر یوسفی از خاطره‌ی چاه کشیم

آخر قصه همین بود که می فهمیدیم
دست را باید از این شهر به ناگاه کشیم

شناسنامه