گریه کن! دردت به جانم ـ صورتِ پژمردهات را ـ
گریه کن! خشمِ گلوی سردِِ مرمیخوردهات را
گریه کن ای کودکِ دلتنگ و مظلومِ زمانه!
سرزمینات، این تلِ خونینِ دلآزردهات را
گریه کن! دنیا ترا دیریست دستِ کم گرفته
گریه کن دنیای شوم و نکبت و افسردهات را…
گریه کن ای کودکِ گیسو پریشان! ای تنِ تنها!
سرنوشتِِ مرگبارِ شهرِ توفانبُردهات را
گریه کن! ای داستانِ تلخ ـ عصرِ سود و سرمایه ـ
سرگذشتِ تلخِ تاریخِ به ماتممُردهات را
ای دریغا! در سکوی افتخارِ قرنِ بیستو یک –
میفشارد دشنهی دین ـ دست و پا و گُردهات را