گریزگاه مخوف

نفس گرفتی اگر، ترس همنشین تو بود
که در چهار طرف مرگ در کمین تو بود

چقدر خواستی از خود دمی فرار کنی
که عیش‌خانه‌ی ماران در آستین تو بود

میان حنجره آواز مُرد و لال‌شدن
سزای سی و دو دندان خشمگین تو بود

خزندگان خوش‌اقبالِ خفته در ته خاک
در انتظار نفس‌های آخرین تو بود

هزار توته تو را کرد و خورد خونت را
گریزگاه مخوفی که سرزمین تو بود

شناسنامه