آخرین اشعار

گره عزاداری

مرا خطا بده از «گیرۀ» گرفتاری
مرا که لا اقل این قدر در نظر داری؟!

مرا که بخیه شدم با رگم به مرگ، گره…
…گره زدند به پیراهن عزاداری

مرا که شایعۀ مرگ چند یاغی ام و
قبول دارد و… رد می کنند بسیاری…

از این که رفتم و در خاک پست پیوستم
از این که یاد شدم با بدی و مرداری

تو کیستی که به چشم تو خوار و خر باشم
همان قیافۀ محو و نگاه تکراری

مرا خطا نده از گیره من خودم خوبم!
مرا بمان و برو ای سگ وفاداری!

مرا دوباره گلو گیر کرده «بابا آب!»
شب گذشتۀ نان و دو دسته ترکاری

مرا به عاشقی ـ این طعم دخترانه ـ چه کار؟
اگر تو از سرم آهسته دست برداری

اگر مرا بگذاری و درد دور شود
اگر مرا بگذاری به «از تو بیزاری»

من و تو لازم و ملزوم هم… نه! ممکن نیست
حواس پرتم و طردم به گوشه یی، آری

شناسنامه