کی توانم بعد ازین من ترک دیدارت کنم
گر به خواب ناز باشی زود بیدارت کنم
اندکی دور میروی، چشمان من گریان شود
کنده کنده موی خود را تارِ گیتارت کنم
تا نباشی یک دمی، لبخند من گم میشود
میپسندم تا اتاقم در به دیوارت کنم
تا به چشمانت نگه کردم دلم شد بی قرار
ای که جانم را فدای چشم بیمارت کنم
قلب و شُش، جان و جگر هم لذت کَون و مکان
صدقۀ ناز و ادا و شهدِ گفتارت کنم
تا نشینی رو به رویم قصۀ از سر کنی
چشم و عقل گوش خود، قربان کردارت کنم
گر بخواهی بارِ دیگر ترکِ دیدارم کنی
با دوبیتی و غزل باز هم گرفتارت کنم
گر شوی تو بی تفاوت در قِبال عاشقت
میشوم یار رقیب، از کِرده بیزارت کنم