در خون طپیدی باز برادر، چها شدی
در دست غیر باز شکستی فنا شدی
باز ات به رنج و درد به آتش کشیده اند
در گرد باد حادثه هر سو، رها شدی
باز هم بخون پاک تو بازار رنگ شد
با قلب غم گرفته تو گلگون، قبا شدی
باز هم (یزید) پای نهاد در حریم تو
افسوس راهی ستم کربلا شدی
این بار اولت نبود اینچنین که تو
مظلوم در کمینگه دشمن فنا شدی
ای کودک یتیم وطن ای برهنه پای
پر بر گرفتی باز چو مرغ هما شدی
بابای پیر من که شدی نیمه جان تر
با قامت شکسته دچار عزا شدی
خون میخوری تو مادر من از غم پسر
رنجور و خسته دل شدی بینوا شدی
(مژگان) رقم مکن تو دگر قصه غمین
بازار گرم نیست تو خود بی بها شدی