آخرین اشعار

گذرنامه ی عشق

مرا چشمت تواند غرق، موج تند دریا نه
مرا پیک لبت اندازد از پا، پیک ودکا نه

قدم بیرون بنه، باران اشکم را تماشا کن
که شاید آسمان ابری بود امروز، فردا نه

تبسم، حسن خوبان را دوچندان می‌کند بانو
بخند از خاطر خود دست‌کم، از خاطر ما نه

محبت می‌نهد تاثیر کم‌کم بر دل سختت
طلا را می‌کند آتش به‌ تدریج آب، درجا نه

مرا بوسیدنت پیش خدا در کعبه دارد کیف
نگو دیگر که خواهش می‌کنم رفعت در این‌جا نه

اگر چه باور حوران نمی‌آید؛ ولی سوگند
به دوزخ با تو خوش‌حالم به جنت بی‌تو اما نه

به تعبیری دگر – با عذرخواهی از بهشتی‌ها –
به جنت با کمال میل خواهم رفت، تنها نه

به دستم برگه‌ی مهر و ندارم راه در قلبی
گذرنامه برایم عشق صادر کرد، ویزا نه

شناسنامه