از شاخه های سرو و صنوبر بلند شد
ناگاه دسته دسته کبوتر بلند شد
نخلی که از محبت او آب خورده است
از عشق او جوانه زد و سربلند شد
طوفان همین که باغ فدک را احاطه کرد
از هر طرف شقاوت و خنجر بلند شد
تا کینه تازیانه به دست خودش گرفت
دیدم صدای ضجهی مادر بلند شد
چون هِق هِق از تلاوت تطهیر شد شروع
با آیه های سورهی کوثر بلند شد
وقتی که شعله از سر دیوار هم گذشت
فریاد و آه از بغل در بلند شد
آتش گرفت خانهی توحید ناگهان
در عرش ناله های پیمبر بلند شد