عبور می کند از کوچه های وحشتناک
حدود نیمه ی شب بوی خسته ی تریاک
صدای سرفه ی مردی اواخر عمرش
صدای خنده ی مستی به لذت کنیاک
صدای خش خش پای مسافر غربت
مسیر کوچه ی شب فرشی از خس و خاشاک
نفس کشیدن سختی در آن هوای کثیف
و گرد و خاک هوا در تنفسی ناپاک
نگاه یک سگ ولگرد و گم شدن در شب
سکوت محض و عجیبی به حالت پژواک
مسیر زندگی اش را در این فضا طی کرد
در انزوای زمان رو به سوی استهلاک
گذشت تا که به پایان رسید دنیایش
سقوط می کند از زندگی به روی خاک