آخرین اشعار

کوه و قنات۲

روح راکد دوباره راه افتاد
ماهی نیمه‌جان به جوی آمد
پیکِ کاریز با اهالی دِه
بار دیگر به گفتگوی آمد

آبِ رفته به جوی باز آید
قریه با کوه اگر رفیق شود
ماه کاریز در امان باشد،
ماهیِ اقدس عتیق شود

ماه‌ماهی! کبوترچاهی!
ای که از عقل و عشق آگاهی!
نیست از قریه تا به کُه راهی
ای کمت ما! ز دست‌کوتاهی

راز بودن، ترانه‌ی ازلی!
شاه‌دختی که مطلع غزلی!
بوی گندم! نشاطِ شالی‌زار!
جشن نوروز و میله‌ی حملی!

خفته در هر کلام گنجشکی
خفته در سینه‌ی تو مرجان‌ها
غزلت بین روستا گل کرد
غزل افتاده دست چوپان‌ها

سینه‌سینه زبان‌زد عام‌اند
این گلوزیب‌های رویایی
واژگانِ نشسته بر دامن
پولکانِ اسیرِ زیبایی

همه از دولت سرت سرمست
نی‌لبک‌ را چه در دهان دادی؟
باد پیچیده در میان محل
رقص چادر ـ نشان آزادی

برف باریده آسیاب کهن
دهن درّه باز از شادی
مانده سرگرم در ستایش تو
روح کاریز، اهل آبادی

شناسنامه