چشم تو پلنگی است کمینکرده به هر سو
بی خواب که از گردنهای بگذرد آهو
من در غم آهوشدن و حلقۀ دامی
تو دستبهدامنشدۀ جنبل و جادو
بگذار که آهوی تو آید به کمندت
چون موج خروشنده به پاهای تو ای قو
دریای خیال تو چه زیباست شبی گر
قایق شود آغوشم و دستان تو پارو
بر قطب جنوب دل من گر تو بتابی
نوشاخ به روی افتد و الوند به زانو
ای ابر شتابان! مددی کز دل مرداب
در حسرت جاریشدنم بر لب یک جو
هر قطرۀ من با تو شود نامتناهی
هر ذرۀ من در پیت افتد به تکاپو
در باغ؛ پس از شایعۀ سبز عبورت
گل کرده ز هر گوشۀ دیوار؛ هیاهو
هر گل به هوای لب شیرین تو زنبور
هر برگ؛ ز شوق گل رویت شده کندو
سوی حرمت آمده این کفتر چاهی
موج عطشم؛ ساحل بحر کرمت کو؟