آخرین اشعار

کجاست باده؟

بیار آن چه که شورید در تنم جان را
و آب کرد به رگ­ های من زمستان را

بدان که خاطرۀ تلخ خشت­ و ­خاک منم
بساز بت­کدۀ از قدیم ویران را

بیا و از سر راهت به مقصد مستی
کمی به خانه تعارف بکن خیابان را

تو گپ زدی گل نی در گلوی تو رویید
بریز و سخت به آتش بکش نیستان را

“بیار باده!” که از ابتدای کار، خدا
به دست باد سپرده­ است دست انسان را

چنان بیار که این خاک فرش، عرش شود
ببیند آینه ها دست­ و­پای­ کوبان را

“کجاست باده؟” در این جا عرق­ سگی هم نیست
بترس از این که تلاشی کنند باران را

شناسنامه