آخرین اشعار

کابل خونین

گیجم شبیه سرنوشت مبهمت کابل
بغضم شبیه کوه‌های محکمت کابل

بر گونه‌های سرخ من تیزاب می‌پاشند
این اشک‌های سردتر از شبنمت کابل

با انتحاری می‌زند این روزها نبضم
پوشیده‌ام شالی مگر از پرچمت کابل

خون برادر خینه‌ی دست برادرهاست
بابا تجاوز می‌کند بر مریمت کابل

فواره‌‌ها… خون از خیابان‌ها نمی‌خشکند
نفرین به این پریودهای پیهمت کابل

پیچیده دورادور حوا را سیه‌پوشی
این جاده‌های سوخته از آدمت کابل

عمری اگر بیرون نیایم، گریه‌ بنویسم
چیزی مگر کم می‌شود از ماتمت کابل؟

شناسنامه