آخرین اشعار

چی داری؟

در مشت متاعی به‌جز از خاک چی داری؟
در دام به غیر از خس و خاشاک چی داری؟

جز چند کتابی که الفبای زبان‌اند
از جنس سخن، در دهنِ چاک چی داری؟

جز خستگی هر شب و تکراری یک زن
جز گریه در آن بالش نم‌ناک چی داری؟

تا نان تو در همهمه‌ی مدرسه چرب است
از مردن تدریجی خود باک چی داری؟

شسته‌ست دهانِ تو به آیاتِ الهی
پس چشم به اندازه‌ی مسواک چی داری؟

جداً نگرانم که بمیری و بپرسند:
آقا! تو در آیینه‌ی ادراک چی داری؟

پیراهن اندیشه برای تو گشاد است
قصد سفریدن تو به افلاک چی داری؟

شناسنامه