آخرین اشعار

چنگ چنگیزت…

تنها نه من‌افتاده ام در چنگ چنگیزت
غارتگر دل‌هاست چشم فتنه‌ انگیزت…

چیزی به جز آوارگی در سرنوشتش نیست
برگی که‌افتاده است در دستان پاییزت

زیر و بم تاریخ را بی ساز می رقصم
شعر دَری می خوانم از لحنِ دل انگیزت

تا پر شود خاک تو از آوازه ی شعرم
شوری به پا کن‌در من از طرف غزل خیزت

وسعت بده جغرافیای واژه هایم را
از ماهتاب قونیه تا شمس تبریزت

در گوش من امشب بخوان از رستم زالت
با من بگو از خسروانی های پرویزت…

یک بار شیرین‌ می شوم یک بار تهمینه
چشم انتظار رخشم و دلتنگ شبدیزت

از عشق تو هرگز مرا راه گریزی نیست
من بلخم و افتاده ام در چنگ چنگیزت…

شناسنامه