چشمان سیه! چه چشم سفیدم به خاطرت
هر چه کشیدنی ست کشیدم به خاطرت
تو قبله ای و من ز شمال و جنوب و شرق
هر تار ارتباط بریدم به خاطرت
خیاط پاره های لباس دلم نگاه!
گردیده قطع تار امیدم به خاطرت
فردا دوباره من به حساب تو می رسم
امروز را لزوم ندیدم به خاطرت
یک کوچه از جدایی و پدورد ما نشد
نشناختی مرا، نه رسیدم به خاطرت
دیگر نمی کنند تفاوت برای من
شام محرم و شب عیدم به خاطرت