آخرین اشعار

پلکِ تماشا

سحر روی پلکِ تماشا نشسته
سرِشب به امید فردا نشسته

به امید فردا که دنیا ببیند
خدا پای وصل دو دریا نشسته

حیا زیر چادر نمازِ شرافت
شده قرص ماهی که بالا نشسته

“ولی” رو به روی بهشت مجسم
سرِ چشمه‌سار تولی نشسته

سپر می‌فروشد چه باکی ز دشمن
به بازو اگر حرز زهرا نشسته

سر سفره‌ی عقد در وصف این دو
هر آیینه آیینه از پا نشسته

پی دیده بوسیِ دختر، پیمبر
سر راهِ ام ابیها نشسته

کمی دیر شد بین سجاده‌ی اشک
گمانم که زهرا به نجوا نشسته

و یا سائلی بر سر راه بانو
پی مسألت با تمنا نشسته

در این شادی اما ز دوریِ مادر
غمی در دلِ تنگِ زهرا نشسته

شناسنامه