پشتۀ خاکستری غریب

ابری کبود؛ شست غبار دل مرا
رنج مرا، هَراس مرا، مشکل مرا

شیپورِ مست صاعقه ناگه؛ ز هم گسیخت
منظومه‌های واهمهٔ باطل مرا

توفان و رعد و زلزله با کوه آتشی
بر کند و سوخت؛ ریشه و خاک و گل مرا

سَیلی عَنان‌ گسَسته و سرکش به نام عشق
کوبید بر زمین و هوا محمل مرا

سونامیی ز سینهٔ امواجِِ پاگریز
درهم شکست؛ جُمجُمهٔ عاطل مرا

گرداب‌ گونه؛ نیلی چشمش به بر کشید
در باز و بستن مُژه‌ای؛ ساحل مرا

دیگر من آن مجسمهٔ وهم؛ نیستم
دیگر کسی نشان ندهد منزل مرا

چیزی به نام پشتهٔ خاکستری غریب
شاید؛ اگر خلاصه کنی حاصل مرا

شناسنامه