پدر

دو روز بعد پدر می شود فراموشت
همین دو دیده ی تر می شود فراموشت

دو روز بعد همین لای لای و چشمانِ
نخفته تا به سحر می شود فراموشت

به روی دوش پدر،خواب های طولانی
و رنج های سفر می شود فراموشت

تمام دل خوشی و لحظه های دل تنگی
نگاه مانده به در می شود فراموشت

درست مثل خودم،از کنار قبر پدر
یقین کنم که گذر می شود فراموشت

اگر تو هم شوی آواره ی دیار غریب
ز حال خویش خبر می شود فراموشت

شناسنامه