آخرین اشعار

پارسی

ساربانا بار محمل بند سوی باروی تاریخ

سوی کاجستان سبز چامه های پارس

باز بگشا(نامه های پارسی)

ما همان چاووش خوانان خراسانیم

«مهتری را گر به کام شیر باشد

با خطر کردن ز کام شیر بستانیم

یا بزرگی بعد ازین یا مرگ رویاروی»

این سرود کهنه را با کاروان پیوسته میخوانیم

عاشق آن سیستانی زادۀ صفار عیاریم

یارسی را پاس میداریم

ساربانا!

«بوی جوی مولیان آید همی

یاد یار مهربان آید همی»

خنگ ما را سوی جیحون بر

«ریگ آموی و درشتی راه او را»

بوسه میبخشیم

بوی جوی مولیان را،

از نسیم گیسوان روزهای رفته می‌آریم

پارسی را پاس میداریم

ساربانا!

پارسی ما را کهن عشق است

«عشق او باز اندر آوردم به بند

کوشش بسیار نامد سودمــــــــند»

بس که ما شیدای ارث مادری بودیم

در حصار نای غربت،

سالها بیهوده پوسیدیم

بادرای کاروان حلۀ سوی سیستان

پرنیانی راهوار خویش میرانیم

هم صدا با بیهقی غمنامۀ تاریخ میخوانیم

ما عجم را زنده میسازیم با این پارسی

شعر را تابنده میسازیم با این پارسی

ما چنان آوارۀ یمگان

«قیمتی در دری را»

زیر پای گلۀ خوکان نمی ریزیم

لشکری از ابرهای آسمان آبی دوریم

مثل باران روی گندمزارهای واژه میباریم

پارسی را پاس میداریم

ساربانا گفته بودی ـ

«چون پرند نیلگون بر روی پوشد مرغزار

پرنیان هفت رنگ اندر سر آرد کوهسار»،

بهر ما چاووش خواهی خواند

گفته بودی ـــ

«باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود،

تا زصنعش هر درختی لعبتی دیگر شود»

روبه سوی قلعۀ تاریخ خواهی راند.

این درنگ از چیست؟

«ابر آزاری برآمد از کنار کوهسار

باد فروردین بجنبید از میان مرغزار»

اندک اندک بار محمل بند

بانگ پر شور حدی سر کن

«وای برامیدم ار ضایع شود»

تیغ و فانوس و سپر بر دار

هر چه میخواهد دلت بار سفر بردار

گنج‌هایت را نگهداریم

پارسی را پاس میداریم

ساربانا بار محمل بند

«شاعران بر تو همیخوانند هر دم آفرین

گه به الفاظ حجازی، گه به الفاظ دری»

این دری را هیچ میدانی چه اعجازی است؟

«لال همچون طوطی شکر شکن گردد

گر زبان نطق بگشاید به الفاظ دری»

حیف این گوهر که مفت و رایگان ریزد

گردن آویز خسان گردد

یا به پای این و آن ریزد

ساربانا!

از تو میپرسم که ایوان مداین کو؟

از تو میپرسم که آن آیینۀ عبرت کجاست؟

شهروندانش کجا رفتند؟

آن یمین الدوله ها ــ

ــ شهریارانی که خلقی را،

از لب آمویه تا رود فرات و سند آزردند

گنج‌های شایگان خویش را خوردند؟

تاج و تخت خویش را در گور شان بردند؟

گر به جای عنصری ها، فرخی ها بودمی

«من در شعر دری بر روی شان نگشودمی»

پارسی عشق است

عشق را ما کاروانی ها سزاواریم

پارسی را پاس میداریم

ساربانا!

«صبجدم چون کله بندد آه دود آسای من

چون شفق در خون نشیند چشم شب پیمای من»

بادرای کاروان، بیدارمان از خواب نوشین کن

بر شب و بر ظلمت دیرینه نفرین کن

«ای دریغا نیست ما را هیچ تاب»

بانگ بر زن!

کای خداوند مال! الاعتبار الاعتبار!)

ای خدا خوانان قال! الاعتذار الاعتذار!)

ما دل از هر اعتبار و جاه برکندیم

بازاز بنگاله تا غرناطه اینک راه پیماییم

شهروند بلخ و غزنین و هری ماییم

عاشق مرو و نشابور و بخاراییم

تا کنار آب رکن‌آباد با یاران هماواییم

خورجین ما ز قند پارسی لبریز لبریز است

شعر ما از شهد ناب پارسی یکسر شکر بیز است

«عشق دل را سوی جانان میکشد»

ما کجا ساحل نشینان سبکباریم

پارسی را پاس میداریم

ساربانا!

(پارسی گوییم تازی را بهل

بشنو از نی چون حکایت میکند

از جدایی ها شکایت میکند

کز نیستان تا مرا ببریده اند…)

آه، یاد آن نیستان میکشد ما را

زنده میسازد خیال روزهای شاد دوشین را

خاطرات سبز نوشین را

«یاد باد آن روزگاران یاد باد»

روزگارانی که بودیم «عاشقان زار»

«بسته در بند سر زلف» سیاه یار

گرچه اینک چون سبوی تشنه ایم

کوزه ایم اما همان سان عاشق زاریم

بر سر زلف نگارینی گرفتاریم

ما ز اهل کوچۀ آن رند میخواریم

پارسی را پاس میداریم.

ساربانا!

از نسیم دوره گرد کوچۀ دلدار میپرسم:

«کای نسیم کوی معشوق این چه بوی خرم است»؟

از کجا میخیزد این باد سحرگاهی؟

از دیار عطر خیزسغد و فرغانه؟

از «گلستان» یا «بهارستان»؟

از «حدیقه» یا ز طرف «بوستان سعدی شیراز»؟

راست گو بوی نسیم عطر افشان از کجاست؟

در هوای این نسیم عطر افشان سخت بیماریم

پارسی را پاس میداریم

ساربانا!

«ابر آزاری برامد باد نوروزی وزید»

در بهاران روز و شب در چشم بیدارم تویی

بس که عمری چشم بر راه توام

«هرکه پیدا میشود از دور پندارم تویی»

بار محمل بند سوی باروی تاریخ

از میان کوچه باغ سیستان بگذر

راه ابریشم به زیر گام‌های استوار خویشتن طی کن

از کنار مرقد بودا ز راه بامیان بگذر

جای پای کاروان های کهن را

مو به موبر سنگفرش اندلس بو کن

از چکاد برفگیر خستۀ «پامیر»

تا خجند و کاشغر منزل بزن روزی

از سمرقند و ختن

و ز دکن تا تالقان بگذر

ما ترا همراه و همیاریم

پارسی را پاس میداریم

ساربانا!

«شب که توفان جوشی چشم ترم آمد به یاد»

زیر لب گفتم

«از جوانی داغ‌ها بر سینۀ ما مانده است

نقش پایی چند از آن طاووس بر جا مانده است»

ما تنی از کاروانی‌های نومیدیم

کوچه ها تاریک و منزل دور

لشکر چنگیزیان در راه

چار سوی ما چغاد و چاه

گفته بودم تیغ و شمشیر و سپر بردار

هر چه میخواهد دلت بار سفر بردار

تیغ و فانوس و سپر ما راست

حجله‌ها انباشته از حله می‌آریم

ما گرانباریم

پارسی را پاس میداریم

ساربانا!

«فارسی بین تا ببینی نقش‌های رنگ رنگ»

«گرچه هندی در عزوبت شکر است

طرز گفتار دری شیرین‌تر است»

لیک میدانی که این در دری

بیگمان دیرینه قند پارسی است

آن کلام نغز تاجیک است

ناله های جانگداز مولوی‌ست

نغمۀ سعدی، نوای رودکی‌ست

روعنب خوان یا ازوم

این همان انگور شهد آلوده در چرخشت تاریخست

رو حریر و پرنیان خوان و پرند

این همان ابریشم تابیده در انگشت تاریخست

این حریر زرفشان را،

این پرند و پرنیان را،

از دل و از جان خریداریم

پارسی را پاس میداریم

 

*در این شعر مصراع‌ها و بیت‌هایی از بیست و چهار سخنور زبان پارسی دری تضمین گردیده است.

شناسنامه