آخرین اشعار

وقتی در التهابِ تراکمِ

وقتی
در التهابِ تراکمِ
تردیدهای سربی
رخوتِ گسِ انتظار
شکوفه میزند روی
زخمِ فریبای دامنم…

وحشت به گروگانِ
سایه ها میبرد
تمامم را…

در پشت دیوارِ جنون
به دهان مصلحت
دوخته میشود صدایم و
گره میخورد دلم
با چکامه های بی تابی
به ضمائم شب…

میجوشد و شکل میگیرد
نقشِ زخمی کهنه
روی بومِ اندوهم…

مرگ لمس میکند
مهره های لرزان کمر و
دریچه های زنگار بسته ی
قلبم را…

باید حمل کنم
تا ظهور حضور اجل
روحِ کهنسالم را
در بطنِ خسته‌ام…

باتنی بی جان
از زایمانِ
دردناکِ روح

من بمانم و غسالخانه
تهییج کافور و
اندامی که زیر لحد
با جویدن ثانیه های عمر
می بلعد دندانهایش را…

شناسنامه