نه بیخود ریخته در این وطن خون های بسیاری
برادر! آبیاری کرده هامون های بسیاری
گریبان کی را باید گرفت ای دوست؟ رنگین است
به خون ما و تو دستان مظنون های بسیاری
چنان خون من و تو عده ای را نشئه میسازد
که گویا در میانش هست افیون های بسیاری
سرِ منصب، در این قشلاق دائم جنگ خواهد بود
که یک لیلاست در این بین و مجنون های بسیاری
مخور صائب فریب فضل از عمامهِ زاهد
که پنهان است در هر پیچاَش افسون های بسیاری
وطن افتاد دست ناکسان و ما برون گشتیم
چه میآمد از آهو بین میمون های بسیاری؟