آخرین اشعار

وطن در دست ناکسان

نه بی‌خود ریخته در این وطن خون های بسیاری
برادر! آبیاری کرده هامون های بسیاری

گریبان‌ کی را باید گرفت ای دوست؟ رنگین است
به خون ما و تو دستان مظنون های بسیاری

چنان خون من و تو عده ای را نشئه می‌سازد
که گویا در میانش هست افیون های بسیاری

سرِ منصب، در این قشلاق دائم جنگ خواهد بود
که یک لیلاست در این بین و مجنون های بسیاری

مخور صائب فریب فضل از عمامهِ زاهد
که پنهان است در هر پیچ‌اَش افسون های بسیاری

وطن افتاد دست ناکسان و ما برون گشتیم
چه می‌آمد از آهو بین میمون های بسیاری؟

شناسنامه