چه غمگین می شود آدم، عزیز من در این عالم
عجب وضع عجیبی دارد این دنیای پر آدم
زمین گرد وگ وی گرد و دندانهای تیز و گرد
به گرد و از پی هم تا برندش گوی را از هم
به هرشکل و به هر رنگی، شبیه افعی زنگی
به دنبال خم کاراند و افسون شکار و چم
در این صحرای شور و شر، میان دشنه و خنجر
شود سبزینه ها پر پر، شبیه تو گل مریم
چنان موهوم گردیده به چشمم صورت اوضاع
که بر کردار و برپندار خود شک می کنم کم کم
حکایتهای بسیاری بود جان پدر اینجا
تمام قصه ها چرخیده آخر می شود مبهم
حکایتها بود تعریف وضع بی مثال ما
سیاوش ها و یوسف ها و چاه و کشتن رستم
بله، جان پدر، سبزینه، اینجا جای خوبی نیست
خداحافظ، مرا بگذار و بگذر از میان غم
خیابانهای کابل خاطراتت را غزل خواند
پس از تو با من و با یادها و بارش نم نم
سر راه تو اینک آفتاب و بارش باران
به استقبال تو رنگین کمان زد خرمن و پرچم
برو، جان پدر، سبزینه، اینجا جای خوبی نیست
خداحافظ، مرا بگذار و بگذر از میان غم