آخرین اشعار

هی تلاطم

در صورتت افتاده تا طرح تبسم
آتش… تلاطم… هی تلاطم … هی تلاطم

گلدوزی پیراهنت، الهام شعر است
مثل کبوتر گیجم از رویای گندم

در تلخی بادام چشمت داده ام جان
شیرین غم های توام، لیلای مردم

مستم چرا بوی تو را آورده باران؟
پیمانه ویرانی ام را بار چندم؟

می رقصم و باران تب مردانه ای را
می ریزد اما می شوم در آتشت گم

حالا تو آتش می نگاری جای واژه
آتش… تبسم… هی تبسم… هی تبسم

دیوانه ام حال ارسطو هم خراب است
از آن چه شاعر می دهد در خورد مردم

پایان شعرم خط خطی هایی خمار است
آری منم! صدها هزاران تلخی خم

زهرا منم اشکی که از پلک تو افتاد
بر شوره زار تلخ غم های خودش: قم

شناسنامه