آخرین اشعار

اسير هميشه‌ی اندوه

هميشه لحظه‌ی تحويل سال می‌گريم
بدون هيچ جواب و سوال می‌گريم

تمام شهر پر است از هياهوی شادی
ومن كنار دلم بی خيال می‌گريم

دلم شده است اسير هميشه‌ی اندوه
برای خنده ندارم مجال می‌گريم

از آن زمان كه خودم را شناختم ديدم
كه زير بار ستم پايمال می‌گريم

بهار سبز وطن را نديده‌ام هرگز
در آرزوی كه شايد محال می‌گريم

شناسنامه