آخرین اشعار

همزبان

مهمان یادهای تویم در دوام شب
بسیار همزبان تویم من به کام شب

در بامداد خاطره‌هایم تو روشنی
هرچند در حصار شبم در کنام شب

باغی کنار خانه پاییز ساختم
بالید در مسیر خیال و مرام شب

آیینه‌ها برابر چشم تو می‌نهم
خورشید می‌شوم به سپاه و قیام شب

یک مشت آب بر رخ امید می‌زنم
آزاد تا شود ز مدار و زمام شب

بر واژه‌های تازة من ناز می‌کند
دامن فشانده یأس به دور کلام شب

خورشیدواره‌ایم رها از سپیده‌ها
صبحی تنیده‌ایم ولی دور نام شب

دستی گشاده‌ایم ولی بهر التماس
چشمی گشاده‌ایم ولی بر نظام شب

شناسنامه