پرنده بود همانی که گفت صیادم
اسیر بود، ولی ساده گفت آزادم
پرنده بود که بال و پرش جدا کردند
و گفت خسته ازین جور آدمیزادم
کسی زبان مرا لحظهای نفهمید و
نمیرسید به گوش زمانه فریادم
روا نبود دلم را به خاک و خون بکشند
منی که جنگل و کوه است اصل و اجدادم
پرنده بود، وَ از خلقت خودش دلگیر
که رنج داده به باد از نخست بنیادم