هستهٔ تلخ

مباد؛ یک سر مو شبهه در صَداقت ما
که بوده است از اول همین؛ سِیاقت ما

چرا شکست و فروریخت سقف باورها
مگر شروع نشد با زبان رَفاقت ما؟

نچیده‌ایم ز باغ تو غیر هستهٔ تلخ
نبوده شاید از این بیشتر لیاقت ما

بدون معجزه هرگز نمی‌شود نزدیک
مزاج سرد تو با کورهٔ حِراقت ما

ببخش! آنچه نهادی به روی شانه؛ نبود
به قدر حوصله و در حدود طاقت ما

به غیر درد ز دندان کرم‌خورده چه سود
ز ریشه کندن آن باشد از حذاقت ما

تو را به جرم شکستن نمی‌کنم نفرین
حواله‌ات به نمکدانی صِداقت ما

برو! به حال خودت واگذاشتیم تو را
که قامت تو نگنجید در رِفاقت ما

خلاصه این که: از این بیش بر تو دل‌بستن
دلیل لوده‌گری باشد و حَماقت ما

سیاقت: آئین و روش
حراقت: سوزندگی و حرارت بیش از حد
حذاقت: زیرکی و حاذق‌بودن

شناسنامه