به برگریز شدم تا به برگ و بار شوید
خزان گرفتم باشد شما بهار شوید
چو کوه سنگ به سنگ از پی بنای شما
شکسته گشتم باشد که استوار شوید
به روزگاری بیگار دیگران بودم
شبانه اسپ شدم تا شما سوار شوید
هزار طعنه نامرد و مرد را دیدم
مباد از کژ و پیج زمانه خوار شوید
به گرگ خانه دنیا نه سگ نه گرگ شدم
نه از شما طلبیدم که گرگ وار شوید
حدیث رستم و اسفندیار خواندمتان
که از لطایف سیمرغ کامکار شوید
به دست مثنوی معنوی سپردمتان
که از خزانه مهر، آفتاب دار شوید
برای کشف جهان های نو کشاندمتان
که بیقرار بمانید و برقرار شوید
پدر سپرده به من راه و رسم درویشی
به این مسیر شما نیز رهسپار شوید
شکست های من آیینه شما هستند
مباد ملعبه هیچ روزگار شوید
دو میوه دل من آرزوی من این است
که راستگار بمانید و رستگار شوید