آخرین اشعار

هر دم که باغ پیرهنت باز می شود

هر دم که باغ پیرهنت باز می شود
در‌ من هوای سیب تو آغاز می شود

با تو کنار نیمکت پارک، نیم روز
چشمم پر از پرنده و پرواز می شود

رفتار دست های مرا می زند به هم
وقتی که اخم روسری ات باز می شود

لغزد به دست های من آن سیب های ترد
خون تا به مغز می رسد اعجاز می شود

تب می کنی و در تب هر بی قراری ات
یک شعر تازه راهی شیراز می شود

شناسنامه