هیچ کس ندیده آن نگاه را
کیمیای نیمه های ماه را
دست من به دامنش نمی رسد
آسمان چه دور کرده راه را
روی گونه اش مکرراً نوشت
داستان این پلنگ و ماه را
در رگان من غم بزرگ او
پرورانده باغ پر گیاه را
می برد مرا فرو تر و سپس
می کشد خودش تناب چاه را
آه چشمهای آبی تو باز
غرق کرده هر چه بی گناه را
خط خطی شده اصول دین من
دوست دارم این یک اشتباه را