دست من تا موى تو يك مقصد پر پيچ و خم
همتى كن تا رسانيم اين دو را يك شب به هم
تو نگين سرخ و من انگشترى بى گوهرم
هردو زيباييم اگر باشيم در پهلوى هم
نوش دارويى و پیش از مرگ سهرابت بيا
نوش دارويى، نگير اين حسن خود را دست كم
چشم من با چشم تو اعجاز داود نبى ست
روبرو كن اين دو را تا خم شود شمشير غم
ناخداى چشم خود كن مردم چشم مرا
تا در آن دريا خودم را غرق بينم دم به دم