آخرین اشعار

نکن ای شانه!

نکن ای شانه! مویش را به من بگذار بسپارد
تو ای آیینه! رویش را به من بگذار بسپارد

تو ای پیراهن گلدار مخمل باف نیلی گون
فقط یک بار بویش را به من بگذار بسپارد

دم صبح است ای رو پاک خوشبخت سر_ کت بند!
کمی از آبرویش را به من بگذار بسپارد

حسودی می کنم با تو، نپیچ ای شال! جای خود
سپیدی گلویش را به من بگذار بسپارد

به تو ای خواب شیرین می سپارد؟ خواهشن یک شب
دو چشم چون سبویش را به من بگذار بسپارد

منم مثل حیاط نیمه شب، گرمی آغوش اش!
چو شب بو عطر و بویش را به من بگذار بسپارد

نسیم شب! نرس از من به او، از او به من برگرد
کمی عطر پتویش را به من بگذار بسپارد

فقط یک بار بوسیدن برایم تا ابد کافی ست
تو ای بالشت! رویش را به من بگذار بسپارد

شناسنامه