نوشته است خدا داستان خلقت را
کشیده بر کف دستم خطوط مفرط را
ترا کشیده و بعدش نوشته نام ترا
که شاهزاده ای و ماه و… بعد خط خط را
خطوط دلکشی از چشمهای تو ماهی
و در کنار لبت جام های شربت را
هزار سال جهان قصه ترا خوانده است
و با وجود تو حس کرده است قدرت را
خدا سروده ترا در وجود من سهراب
دمیده در تن من آیه محبت را
تو رقص می کنی و می تپی چنین در من
چه عاشقانه شروع کرده ایم صحبت را
در انتظار تو تب کرده ساعت دیوار
بیا و رنگ بزن لحظه های غربت را