صبحانه و نهار و سپس عصر و یک زوال
این گونه روز گم شد و پوسید ماه و سال
تقویم من دوباره عوض شد به روی میز
من خیره روی صفحه و انبوهی از سوال
تعطیل خورده شنبه پوشیده از غزل
یک شنبه سپید من و برفی از ملال
دوشنبه بود، مدرسه باران گرفته بود
ایستاده بود روی سرم چتر قیل و قال
سه شنبه های یخ زده افتاده روی حوض
حالا چهارشنبه و افسانه و خیال
پنجشنبه است و من به زیارت نرفته ام
تا روزگار شعر و سرودم شود زلال
تا شاید آسمان بدهد عیدی مرا
از سفره سخاوت خود تکه ای هلال