برای دخترم فاطمهنورا…
این خانه را پر کردهای از یاسمن، نورا…
ای غنچهی زیبای من، دنیای من، نورا…!
آغوش واکردم تمام لحظههایت را
لبخندِ شیرینت شده، نقل دهن، نورا…
هم ریشهی افسانههای بلخ و پامیریم
ما وارثان پارسی، درّ سخن، نورا…
در یک زمستان با پرستوها سفر کردیم
ماییم دور افتاده از “طَرف چمن”، نورا…
ما وارثان شوکران عشق و دردیم و…
دردآشنای داستانهای کهن، نورا
بودیم همزاد صنوبرها ولی حالا…
هستیم ما در سایهسار نارون، نورا
من در سَماع واژهها گرد تو میگردم
آهوی بازیگوش در حال اَتن، نورا…
دنیا به من، دنیا به تو خیلی بدهکار است
جایی به عنوان وطن، آری وطن، نورا…
تو آمدی و بر جهانم نور پاشیدی
نورای من، نورای من، نورای من، نورا…