آخرین اشعار

نهال

برون پنجره ی تیره ی همیشه ی من
نهال نو تک من، دست و پا و ریشه ی من

چهار شانه و بالا بلند و گندم گون
و سایبان سر ظهر گرم بیشه ی من

من عبوس، مترسک شده سر راهت
تو بی خیال از این کار و بار و پیشه ی من

به کوه می زنی گاهی ولی نمی دانی
که ذهن کوه پر است از صدای تیشه ی من

به شهر برده و در قاب تنگ گلخانه
تو را فروخته دست حریص گیشه ی من

جهنمی است خیابان زندگی در من
و بی گدار مرو روی خرده شیشه ی من

من آمدم که تو را ریشه کن کنم اما
به لطف تو شده ویرانه این کلیشه ی من

شناسنامه