آخرین اشعار

نمی‌ترسیم

از فصل سرد و کوچ اجباری نمی‌ترسیم
از مرگ سخت و مردم آزاری نمی‌ترسیم

جان دادن و جان کندن ما کار دشواری‌ست
سخت است لیکن ما ز دشواری نمی‌ترسیم

خاری به چشم و استخوان‌ها در گلو داریم
بیزار از خوابیم و از خاری نمی‌ترسیم

از تن به ذلت دادن و از ظلم بیزاریم
از گزمه ی ملای نسواری نمی‌ترسیم

با تیغ استبداد می‌جنگیم و می‌جنگیم
باچاره، بی‌چاره، ز ناچاری نمی‌ترسیم

جاری‌ست خون در کوچه و در مسجد و بازار
از این همه کفتار گرگ آری نمی‌ترسیم

شناسنامه