نقش پروین می شود انداخت بر پیراهنش
کهکشان را دوخت جای چِرمه روی دامنش
آفرید از برگ گلها سایه بانی بر سرش
شالی از رنگین کمان انداخت دور گردنش
می شود اهرام باشد سرمه دان دیده اش
می شود دیوار چین را دوخت دور دامنش
ماه کامل در میان ابر تیره نیمه شب
می نماید مثل طرح روسری پیچیدنش
هر گل سرخ است عکس رنگی از روی لبش
هر شکوفه یادگاری مانده از خندیدنش