آخرین اشعار

می کرد فراموش!

هرگز نکردی این کبوتر را فراموش
این بی‌پناه این دیده‌ی تر را فراموش

در عطر فروردین گل‌های قنوتت
می‌کرد دنیا بغض آذر را فراموش

وقتی که تنها خیر شور خنده‌ی توست
شور جوانی می‌کند شر را فراموش

آنقدر دنیا گفت با ما از شفاعت
تا آخرش کردیم محشر را فراموش

اصلا مقصر نیست این عاشق اگر که
در پای حوضت کرده کوثر را فراموش

پیمان گرفتی از من و پیمانه دادی
کی میتوانم کرد ساغر را فراموش؟

بابا فداها گفت یعنی او نکرده
دنیای زیبای پیمبر را فراموش

از ارث مادر نام او کافیست دیگر
ای کاش می کردید بستر را فراموش

پهلو بچرخان طاقت تاریخ طاق است
بستر نکرده زخم مادر را فراموش

آیینه‌ی زینب که باشی نیست ممکن
در دل کنی یک آن برادر را فراموش…

تا لحظه‌ی آخر بدون شک نکردی
دلتنگی موسی بن جعفر را فراموش

شناسنامه