آخرین اشعار

میوه ممنوعه

این روز ها و خون من و گردن از شما
صد ها بهانه کردن و آوردن از شما

سهوِ تو بود من که صمیمانه گفتمت
ممنوعه نیست میوه من، خوردن از شما

باغ بهشت را که خدا قسمت تو کرد
در آتش اش کشیدن و افسردن از شما

قالی خوش نمای دلم را دریغ و حیف
چون خاک ره ندیده و نشمردن از شما

من اختیار خویش به دست تو داده ام
دل را به غم شکستن و آزردن از شما

گل کرده شاخه های پر از میوه دلم
گل را به باد دادن و پژمُردن از شما

آئینه نجابت من عهد بستن هست
دل را بدست دیگری بسپردن از شما

این ساغر که پر ز شراب دو آتشه هست
با او جفا و جور و ستم کردن از شما

یک صد غزل به وصف نگاهت سروده ام
حالا تو لطف کن و بیا بردن از شما

شناسنامه