آخرین اشعار

مگریز

ببند دیو سیاه و سپید را مگریز
تو نیز رستم گُردی از اژدها مگریز

صدای خالی طبل است آنچه می شنوی
از آن غبار و هیاهو از آن صدا مگریز

ببین به غزّۀ غمگین شکوفه‌ها پرپر
هلا تو حافظ جان شکوفه‌ها مگریز

تو ایستاده‌ترینی نمی‌گریزی که
بگو چو باد به خصم گریزپا مگریز

بزرگ ساحرکان! آی! موسِی اندازد
برای وعدۀ صادق اگر عصا مگریز

نه حرف موشک و پهبادهای ما این است!:
به «غدۀ سرطانی» بگو کجا؟ مگریز

فقط دو سیلیِ محکم نواختیم تو را
هنوز مانده که تنبیه ما بیا مگریز

غلط از آب برامد محاسبات شما
دگر نکن دو دوتا چارتا فقط بگریز

شناسنامه