بلخ با چهرهی اساطیری غرق اندوه کرده دنیا را
زخمها جلوهی دگر دادهست سرزمین همیشه تنها را
بین پس کوچه های گازرگاه رنج پیر هرات پنهان است
از هری رود بشنوید امروز شرح غم های تلخ دریا را
کودکان گرسنهی کابل، در خیال دو قرص نان تا صبح
کرده خورشید و ماه نقاشی برده از یادشان الفبا را
آدمک های برفی پامیر روی صخره دوام آوردند
شانه کرده دوباره هندوکش، گیسوان سفید بابا را
غزنه و بامیان عزادار است، غلغله از سکوت شب مرده
نیست در شهر یک نفر حتی بشنود مویه های بودا را