آخرین اشعار

موسم مرگ قناری

پاییز نیست، موسم مرگ قناری است
پایان جشنوارۀ شعر بهاری است

در فکر قصه‌های قدیمی دگر نباش!
این‌جا پلنگ خسته از آهو فراری است

پیوند داده قاتل و مقتول را به هم
خونی که تا نهایت این جاده، جاری است

باید به سینه‌سوز ترین برف فکر کرد
تا آخرین کتاب میان بخاری است

گهواره را فروخته تابوت میخریم
رونق از این طریق به کار ِنجاری است

دشمن اگر نکشت مراخودکشی کنم
حتا میان واسکتم «انتحاری» است

شناسنامه