من هیچوقت به مرگ تو راضی نمیشوم
حتی برای مدت کوتاهی
دوباره مرور میکنم تمام سالهایی که باید میبودی
من خودم را گول میزدم
کشیدن شما آسان نبود
آن هم بین یک چهار دیواری
با سقفی که هرچه پابلندی میکنی دستت به آن نمیرسد
مثل آرزوهایی که داشتم
آن چار دیواری خراب شده و سقفش پایین آمده
درست روی سر من که منتظر تو نشسته بودم
شاید منتظر نبودم
جایی را برای رفتن نداشتم
همه راههای پیشنهادی به چشمهای تو ختم میشدند
این روزها را غنیمت میشمرم
نه به خاطر کمی وقت
به خاطر فکرهایی که در سر دارم
به پرتگاهی که انتخاب کردهام به گونههایت میرسم… تسلیم