آخرین اشعار

من كه مُردم

من كه مردم زندگی آمد سر گورم گریست
خاك سر برداشت از خود، گفت این دیوانه كیست؟

من كه مردم روی گور من گلی پژمرد، زرد
دید روییدن در این محدوده ها دیوانه گی است

وقت مردن بی سلام و بی وداع از من نرو
سعی كن پشت سرت را لحظه یی لطفن بایست

من كه مردم آسمان آبی تر از هر روز بود
مختصر می شد محیط زیست در سیگار”zeest”

سهم من از خاك گور كوچكی حتا نبود
من كه مردم هیچ چیزی هیچ جایی هیچ… نیست

شناسنامه