آخرین اشعار

من شام بدخشانم و تو صبح نشابور

از چشم تو سرشار شدم ای غم پر شور
تا سرزده آمد به دلم خاطره‌ای دور

دو پولک براق دو مخمل شب غمگین
دو مست غزل‌ساز دو میخانه‌ی مستور

تو سیب، تو گندم، تو گناهی اگر ای عشق
من دست پر از خواهشم ای جذبه‌ی مغرور

تو ماه به رقص آمده در آینه‌ی حوض
من چشم به شور آمده با گریه‌ی ماهور

بگذار که سرمست خیالات تو باشم
با یاد لب توست که شیرین شده انگور

تقدیر چنین است به مقصد نرسیدن
من شام بدخشانم و تو صبح نشابور

شناسنامه