آخرین اشعار

مصیبتی که دوستش داشتم

بر گربه ای که دست کشیدم پلنگ شد
ماهی نگاه داشته بودم نهنگ شد

بودا پیمبری‌ست گرامی که مثل من
روزی گناه کرد و مبدل به سنگ شد

آه ای مصیبتی که تو را دوست داشتم
با رفتن تو زندگی من قشنگ شد

باز از تو یاد کردم و حال دلم گرفت
یارا دلم دوباره برای تو تنگ شد

شاعر وظیفه داشت فقط شاعری کند
دیگر به تنگ آمد و راهی جنگ شد

موسا نبود و معجزه‌‌ی اژدها نداشت
انداخت بر زمین قلمش را تفنگ شد

شناسنامه